بگذارید از این خانه عبا بردارد
لااقل رحم نمایید عصا بردارد
.
بگذارید در این حلقه ی دود و آتش
طفل ترسیده از این معرکه را بردارد
.
پیر مرد است نبندید دو دستش ، نکشید
وای اگر دست نحیفی به دعا بردارد
.
کوچه ای تنگ و دلی سنگ و زمین خوردن ها
استخوانی که ترک خورد صدا بردارد
.
آی نامردِ سواره نفسش بند آمد
فرصتی ده قدمی پشت شما بردارد
.
رمقش نیست ولی می رود و می خواهد
که قدم یاد غم کرب و بلا بردارد
.
آخرین روضه ی او روضه ی گودالش بود
وقت آن است به لب بانگ عزا بردارد
.
تشنگی بود و لبی چاک و تنی خون آلود
لشگری حلقه زده رسم حیا بردارد
.
خوب پیداست چرا این همه نیزه اینجاست
هر کسی آمده یک سهم جدا بردارد
.
هر کسی آمده یک تکه بگیرد بکشد
بیشتر تا که تنت زخم جفا بردارد
.
کاش می شد که سنان تا که سنان را نزند
دست از گیسوی بر خاک رها بردارد
.
زجرکُش می کند این قاتل خنجر در مشت
کاش می شد که از این حنجره پا بردارد
.
.
.
حسن لطفی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید