جبریلی و هر آینه عرش است کنارت
***
جبریلی و هر آینه عرش است کنارت
ماتند همه از پر معراج مدارت
ما چاره نداریم به غیر از سر تسلیم
آهو چه کند با نفس شیر شکارت
.
با بودن تو ؛ بودن خورشید زیادی است
جز این که بگوییم شده شمع مزارت
.
تو عرش نشینی و گهی کوفه می آیی
قربان همین سر زدن گاه گدارت
.
من دست به دامانم و تو دست به خیری
پس رد شو به دستم برسد گرد و غبارت
.
ما را به دو ابروت بمیران و پس از آن
ای شاه ؛ نداریم دگر کار به کارت
.
تو رب منی و همه ی ایل و تبارم
ما عبد توایم و همه ی ایل و تبارت
.
سنگینی این کفّه ی ما از کرم توست
با مثل تو ای خوب چه خوب است تجارت
.
در عشق بنا نیست که میثم شده باشم
سلمان تو هم آخرش افتاد به دارت
.
موسی بن ابیطالبی و دوره به دوره
از طور به سمت نجف افتاد گذارت
.
با من ؛ دو سه باری ز در لطف نشستی
مردم صد و ده بار برای دو سه بارت
.
در طالع امسال برایم بنویسید :
یک روز نجف باشم و یک روز کنارت
.
.
.
علی اکبر لطیفیان
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید