سید پوریا هاشمی
.
درد بی درمان به ما دادند و درمان ساختیم
آتش نمرود دادند و گلستان ساختیم
.
فقر ما محدودیت زایی نکرد و خیر شد
با گلیم کهنه قالی سلیمان ساختیم
.
فکر مستخدم شدن بودیم اگر زود آمدیم
یک گداخانه کنار قصر سلطان ساختیم
.
کعبه هم سجاده را کج کرد وقتی دید ما
قبله را مایل به خورشید خراسان ساختیم
.
سایه ی امنیت ما در قیامت می شود
سایه ی امنی که ما در زیر ایوان ساختیم
.
ما نه از حالا که در دارالشفاییم از قدیم
در به درهای علی موسی الرضاییم از قدیم
.
ما خوشیم اما زمان رفت و آمد خوش تریم
در شلوغی خیابان های مشهد خوش تریم
.
ماه با تابیدنش خود را سبک کرده فقط
شب که می آید همه بانور گنبد خوش تریم
.
بین گوهرشاد و صحن کهنه حیران مانده ایم
دل اگر باشد در این وادی مردد خوش تریم
.
ریسه بندانی که در صحن است ما را نور داد
اینچنین تکلیف ما روشن که باشد خوش تریم
.
آمدیم اینجا که سه دفعه بیاید پیش ما
قول اگر شد قول دیدار مجدد خوش تریم
.
در ازای درهم ما او طلا پرداخت کرد
خرج مشهد رفتن ما را رضا پرداخت کرد
.
تا که شد حرف طلسم آقا به داد ما رسید
چه زمان هایی به داد ما پریشان ها رسید
.
گاه آهوی بیابان و گهی سگ های پیر
خوب بر حال همه از زشت و از زیبا رسید
.
هرکسی تیری در اینجا زد نشانش شد دو تا
هم به عقبایش رسید و هم بر این دنیا رسید
.
زائرانت هر سحر از وحی بهره برده اند
بس که از نقاره ها آیات انزلنا رسید
.
در گدایی از پسر مادر وساطت می کند
یا رضا گفتیم و جانم از سوی زهرا رسید
.
جلوه ی شمس الشموسی شما با فاطمه ست
پیش تو سوگند من یا فاطر و یا فاطمه ست
.
در حرم خود را به صید دام بستن بهتر است
به کراماتت امید تام بستن بهتر است
.
حج اگر حج فقیران است جای شبهه نیست
در طواف قبر تو احرام بستن بهتر است
.
اول صبح آخر شب به ضریحت می رسیم
کام را با بوسه صبح و شام بستن بهتر است
.
راه زائر با پر طاووس پیدا می شود
بند دل را به دل خدام بستن بهتر است
.
هر شب جمعه برات کربلا را می دهی
چشم امیدی به بار عام بستن بهتر است
.
تو اگر دعوت کنی ویزا نداده می رویم
یک زیارت اربعین پای پیاده می رویم
.
روضه ی یابن شبیبت روز ما را تار کرد
مادرت با روضه ی تو گریه ی بسیار کرد
.
گوسفندی را مثال آوردی و این کار تو
کل چوپان های ده را تا ابد بیمار کرد
.
گفتی از خنجر که هرگز از جلو کاری نشد
شاه وقتی پشت و رو شد تیغ دیگر کار کرد
.
وقت مثله کردنش بالاسرش زهرا رسید
آمد و با یک تن غارت شده دیدار کرد
.
سر به خورجین رفت و آخر بی برادر بودنش
خواهری را همسفر با دسته ی اشرار کرد
.
این همه شال و کتیبه یادگاری از شماست
ما حسینی گر شدیم از برکت نام رضاست
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید