علی اکبر لطیفیان
.
در اصل هجران تشنگی و وصل باران است
حسی که من دارم همان حس بیابان است
.
نزدیکی و دوری ملاک وصل و هجران نیست
” راضی ” ست او وصل است ؛ ” ناراضی ” ست هجران است
.
بازار ما گرم است از سنگ سر کوچه
دیوانه محتاج اذیت های طفلان است
.
پروانه گر چه سوخته اما پشیمان نیست
روزی پشیمان می شود هر که پشیمان است
.
گاهی به جای حرف باید گریه را آورد
بهتر به حاجت می رسد طفلی که گریان است
.
فردا گریبان گناهش را نمی گیرند
هر که سر هجران تو پاره گریبان است
.
با قصد قربت آمدیم و قرب مان دادید
مهمان تو انگار نه انگار مهمان است
.
قصر است زندانی که یوسف را بغل کرده
قصری که یوسف را به زندان برده زندان است
.
باید برای تو که منت بر سرم داری
این آبرو را داد ، جان دادن که آسان است
.
مردم که می خندند ما یک گوشه می گرییم
آدم که عاشق می شود حالش پریشان است
.
تکلیف این دل را که آواره است روشن کن
دل که بلاتکلیف شد آنقدر حیران است
.
تنبیه کردم این لبی را که نبوسیدت
بنگر که از حسرت چگونه زیر دندان است
.
سینه زنان مویه کنان دامن کشان آمد
زینب گلش را دید اما دید عریان است
.
بر روی کشته لااقل چیزی میاندازند
گیرم که این افتاده اصلا نامسلمان است
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید