دیگر شکستن ندارد ، بال و پر کوچک من
می ترسم از هم بپاشد ، این پیکر کوچک من
.
آه ای سر روی زانو ، ای ماه آشفته گیسو
دیشب خودت روضه خواندی ، بر منبر کوچک من
.
این درد درمان ندارد ، می دانم امکان ندارد
زخم سرت را ببندی ، با معجر کوچک من
.
غارتگران دل نکندند ، از گوش و از گوشواره
انگشت و انگشتر تو ، انگشتر کوچک من
.
آتش به جان جهان زد ، دستی که با خیزران زد
یا برلب خونی تو یا بر سر کوچک من
.
بابا برایم دعا کن ، شام مرا کربلا کن
یک بار دیگر صدا کن : ای دختر کوچک من !
.
.
.
احمد علوی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید