پدر گریه برای پسرش گریه کند
در عزای پسر خون جگرش گریه کند
.
داغ اولاد ، پدر را به زمین خواهد زد
شک ندارم که شکسته کمرش ، گریه کند
.
زود از عرش معلی به زمین می آید
تا که بالای سر محتضرش گریه کند
.
ز نفس تنگی سخت ثمرش ناله زند
به تب و لرز بد بال و پرش گریه کند
.
عوضش می دهد امشب وسط روضه ، خدا
هرکه بر غربت و چشمان ترش گریه کند
.
نه که تنها من و تو بلکه مِنا در غم او
بعد از این با نفس نوحه گرش گریه کند
.
روضه اش باب ورود به محرم باشد
مادرش فاطمه بالای سرش گریه کند
.
سال ها از غم یک تیر سه پر آب شده
زهر هم بر بدن مختصرش گریه کند
.
سلسله ، ناقه ی عریان ، پدر و رأس به نی
تا بیاید همگی در نظرش گریه کند
.
باز هم خاطره ی شام بلا زنده شود
آه! بر مرثیه ی تشت زرش گریه کند
.
یا رقیه به لبش دارد و در حاشیه ی
ربناهای قنوت سحرش گریه کند
.
.
.
علیرضا خاکساری
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید