چشیدم در حریمت طعم عشق لا یزالی را
کشیدم در غل و زنجیر نفس لاابالی را
.
خداوندا به شوق بارش باران الطافت
تحمل کرده ام این سال های خشک سالی را
.
زمانه از تو دورم کرده و شیطان فراوان است
نمی جویم تو را گم کرده ام سیر جلالی را
.
چه شب های درازی را که بی یاد تو سر کردم
ببخش این سرکشی این سرخوشی این بی خیالی را
.
برای درد دل کردن در این دنیای وانفسا
به غیر از تو ندیدم هر چه گشتم این حوالی را
.
چهل سال است بی تابانه دنبال تو می گردم
چگونه شرح باید داد این آشفته حالی را
.
چنان در زرق و برق زندگی غرقم که در سجده
نمی بینم به جز گل های رنگارنگ قالی را
.
مرا تنها دو رکعت عشق روزی کن که دلتنگم
تداعی کن برایم باز گلبانگ بلالی را
.
رهیده تیر عمرم از کمان و راهی گورم
نیاوردم به دست ارزان من این قد هلالی را
.
خدایا سال و فال و حال و مالم با تو خوش یمن است
نگیر از سرنوشتم تخت رام و بخت عالی را
.
به سمتت آمدم با کوله باری از نبودن ها
فقط روی سیاه آوردم و دستان خالی را
.
من از دیدار عزرائیل و از محشر نمی ترسم
که دارم بر سر خود سایه ی مولی الموالی را
***
رسانیدم به غایت تیرگی را روسیاهی را
هزاران بار پیمودم مسیری اشتباهی را
.
درختان روز و شب مشغول تسبیحند و من غافل
نصیبم کن نوای یا الهی یا الهی را
.
نشانی از شکوه توست این که آسمان هر صبح
گذارد بر سر خورشید تاج پادشاهی را
.
نشانی از شکوه توست این که ماه بی همراه
نماید این چنین روشن چراغ شامگاهی را
.
تمام مالکان سوی زمین مستاجرت هستند
نمی خواهم مسافرخانه های بین راهی را
.
جهان را مست بسم الله رحمن الرحیمت کن
که نامت می برد از بین ، حس بی پناهی را
.
به یاد درد دل های علی با چاه افتادم
شنیدم تا مناجات کبوترهای چاهی را
.
اگر گاهی امیرالمؤمنین را هم که خدا خواندم
پذیرا باش در این بیت از من عذرخواهی را
.
کسی با اذن تو از راه می آید که می دانم
به پایان می رساند ظلمت و ظلم و تباهی را
.
.
.
احمد علوی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید