گداها بیاید که سفره افتاده
بساط پذیرایی شد آماده
.
گدایی که شب میاد در میزنه
صاحب خونه بهش سر میزنه
.
نمیگه این گدا خوبه یا بده
میگه بدبخته که حالا اومده
.
آونقدر در میزنم این خونه رو
تا ببینم رخ صاحبخونه رو
.
.
در خانه شدم کینه ی همسر دیدم
مسجد رفتم طعنه به حیدر دیدم
.
از مسجد و خانه که برون می رفتم
در کوچه شدم قاتل مادر دیدم
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید