آفتابید و من غبارمتان
***
آفتابید و من غبارمتان
مثل گردی که بی قرارمتان
اتفاقی اسیرتان نشدم
روزگاری ست که دچارمتان
.
به خدا باز دوست دارمتان
.
به شما سجده می کنم وقتی
روی سجّاده می گذارمتان
.
ای حریران فاطمه ، حتی
با پر قو نمی نگارمتان
.
کاش می شد به جای نی روی
چشم گلدانیم بکارمتان
.
بچه های محله ی بالا
به خداوند می سپارمتان
.
.
.
علی اکبر لطیفیان
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید