آن کس که سر به مقدم جز او نمی زند
***
آن کس که سر به مقدم جز او نمی زند
چون کلب راه پرسه به هر کو نمی زند
.
این نامرتبى مرا سرزنش نکن
آشفته حال شانه به گیسو نمى زند
.
لنگى که پهن کرده ام اینجا عبادت است
سجاده با گلیم گدا مو نمی زند
.
دل که نسوخت گریه به هق هق نمی رسد
شمع سحر نسوخته سوسو نمى زند
.
توحید را به غیرت پروانه داده اند
می سوزد و به هیچ کسى رو نمی زند
.
مجنون بدون دم زدن عاشق نمی شود
پس نیست عاشق آن که دم از او نمی زند
.
عاشق همیشه پشت سرش حرف می زنند
اما ز پا مى افتد و زانو نمى زند
.
جاروکش تشرف گریه است این مژه
بیهوده چشم را مژه جارو نمی زند
با یک نگاه تو جگرى خون شد از دلم
زخمى که چشم می زند ابرو نمی زند
.
می میرم و ز وصل تو حرفى نمی زنم
حرف وصال را که سیه رو نمی زند
.
گیسو سپید کرد زلیخا به پاى تو
از این به بعد دست به گیسو نمی زند
.
.
.
علی اکبر لطیفیان
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید