محمدجواد شیرازی
.
آن کعبه ای که صاحب کعبه دچارش شد
قسمت نشد حاجی شود ، حق بی قرارش شد
.
یک روز بین شیرها الله اکبر گفت
شیر درنده محو او گشت و دچارش شد
.
اسب چموشی را لگام انداخت … نازش کرد …
آن اسب رامش شد ، سپس آقا سوارش شد
.
وقتی سه سال آقای ما در بین زندان بود
یعنی سه سالِ سخت ، غربت … یارِ غارش شد
.
در روزها ، در کنج زندان روزه داری کرد
شب ها مناجات و نماز و گریه کارش شد
.
گرچه دل تاریک و سنگی داشت زندانبان
آقا دعایش کرد تا تقوا نثارش شد
.
تا معتمد فهمید با زندان حریفش نیست
با جام زهری سویش آمد … سفره دارش شد
.
مسموم شد آقا ، میان حجره اش افتاد
بر خاک چنگی می زد و دلتنگ یارش شد
.
از تشنگی آبی طلب کرد از غلام اما
مانع ز نوشیدن دو دست رعشه دارش شد
.
شکر خدا فرزندش آمد این دم آخر
دیدار رویش روزی چشمان تارش شد
.
این جا امام عسکری در بین این حجره …
… فرزندش آمد در کنارش غمگسارش شد
.
در کربلا اما همین که جد او افتاد
قاتل به روی سینه ، یارِ احتضارش شد
.
رحمی به کهنه جامه اش حتی نکردند و …
… دست کسی غارتگر آن یادگارش شد
.
سالار زینب را میان خون رها کردند
گرمای سوزانِ بیابان سایه سارش شد
.
زینب اسیری رفت و جای یک کفن آخر …
… تکه حصیری بر تن شاه و نگارش شد
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید