آن که سائل از عطایایش تحیر می کند
***
آن که سائل از عطایایش تحیر می کند
غربت و غم سینه اش را روز و شب پر می کند
می رود مسجد به منبر سَبّ حیدر می کنند
بین کوچه می رسد با خود تفکر می کند
.
دیدن هر بارِ قنفذ یا مغیره … بگذریم
در خودش می ریزد و یادی ز چادر می کند
.
می شود آیا کریمی را به دِرهم ها فروخت ؟
آدم از این حرف ، احساس تحیر می کند
.
می کِشد از زیر پا سجاده اش را آشنا
اینچنین سرباز از رهبر تشکر می کند ؟!
.
صلحِ آقا جنگ با تزویر بود و جاهل است …
… هر کسی این صلح را سازش تصور می کند
.
بین سرداران غریب و بین منزل هم غریب
تا که می گویم ” حسن ” ؛ ” غربت ” تبادر می کند
.
آب می خواهد لب روزه امام از همسرش
همسرش با زهر دارد جام را پر می کند
.
پاره های این جگر در تشت بی علت که نیست
سنگ سخت از سوز این جرعه تغیّر می کند
.
مطمئنم در دو عالم جزء قوم اشقیاست
هر که از آقام احساس تنفّر می کند
.
وقت تشییع تنش آمد زنی استر سوار
با کمانداران خود حسِ ” تکاثر ” می کند
.
می رسد آخر زمان انتقام منتقم
می رسد خواری آن کس که تکبّر می کند
.
سنگ دل هستم … به درد گِل شدن که می خورم
این دلِ سنگم برایش کار آجر می کند
.
صحن او یک روز مثل صحن مشهد می شود
با نگاه مادرش این سنگ ها دُر می کند
.
.
.
محمدجواد شیرازی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید