از دل بی تاب قم بعد از تو غم بیرون نرفت
***
از دل بی تاب قم بعد از تو غم بیرون نرفت
از تنت تا بعد هفده روز ، سَم بیرون نرفت
.
خانه ی ” موسی ” بدون طور ، کوه نور شد
نور در واقع ز بیت النور هم بیرون نرفت
.
بعد شادی _ آن رفیق نیمه راه _ از سینه ام ؛
هرچه گفتم غم برو ، غم از دلم بیرون نرفت
.
از همان روزی که با ذکر تو دم در سینه رفت
چون که یا معصومه گفتم بازدم بیرون نرفت
.
چون دلم راهی مشهد گشت بر گرد ضریح
هم از این مجموعه بیرون رفت هم بیرون نرفت
.
در حقیقت این خودش اوج کریمه بودن است
مجرم از صحن تو حتی متهم بیرون نرفت
.
” ای دل اندر صحن هایش از پریشانی منال “
مُحْرِم از حد حریمش یک قدم بیرون نرفت
.
دست پُر گرچه نیامد هیچ کس اینجا ، ولی
دست خالی هم کسی از این حرم بیرون نرفت
.
از حرم که هیچ ، حتی شک ندارم زائرت ؛
دست خالی از خیابان اِرَم بیرون نرفت
.
.
.
مهدی رحیمی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید