از عالم بالاست بنیانی که من دارم
***
از عالم بالاست بنیانی که من دارم
یعنی همین روح مسلمانی که من دارم
.
گر سجده بر تولیت آدم نمی کردم
آدم نمی شد خاک انسانی که من دارم
.
شیر حلال مادران این قبیله هاست
در سینه ام مهر فراوانی که من دارم
.
نابرده رنجی ، گنج هایی را به ما دادند
از سفره ی مولاست این نانی که من دارم
.
این کیست که از مقدمش خورشید می ریزد
آتش پرست اوست سلمانی که من دارم
.
در کشمکش های بلند ذوالفقاری اش
مانده است گیسوی پریشانی که من دارم
.
در خانه ی ما سفره ی گندم مَیَندازید
دنبال نان جوست مهمانی که من دارم
.
با ما نشستن آنقدر چیز بعیدی نیست
با هر گدایی هست ، سلطانی که من دارم
.
ما را به جرم عشق در بازار بفروشید
ما را به پای حیدر کرار بفروشید
.
نه میل پروازی و نه اصلاً نه بالی بود
نه حرفی از بالا نه حرفی از کمالی بود
.
باران نمی آمد زمین نم پس نمی داد و
سر تا سر شبه جزیره خشک سالی بود
.
ماها نبودیم و ندیدیم آن زمان ها را
یعنی نمی فهمیم که دنیا چه حالی بود
.
محراب ها ، سجاده ها ، بیراهه می رفتند
اصلاً تمام جاده ها سمت خیالی بود
.
آن روزها کعبه فقط بتخانه ای بود و
بت ها خدا و جای ابراهیم خالی بود
.
آیا خدای بی علی اصلا جلالی داشت
روی زمینِ بی علی آیا جمالی بود
.
آن روزگاران حرفی از یارب نبود اما
در پشت کعبه صحبت موالی الموالی بود
.
از این به بعد و بعد از این دنیا علی دارد
دنیا علی دارد ، نه دنیاها علی دارد
.
هم آسمان اولِ خاکی نشینِ ما
هم آسمان هفتم بالا علی دارد
.
رو کرد پیغمبر به سمت مردم و فرمود :
” ای اهل عالم مصطفی حالا علی دارد “
.
عشاق محتاجند این که مال هم باشند
آقام زهرا دارد و زهرا علی دارد
.
آتش نمی گیرد گلستان وجودش را
هر آن کسی که یا علی و یا علی دارد
.
غیر از دلم من هیچ چیزی را نمی خواهم
گرچه ندارد هیچ چیز ، اما علی دارد
.
سوگند بر نام علی که شیعه در محشر
هرگز گرفتاری ندارد تا علی دارد
.
در هر زمان پیغمبری که بین راه افتاد
مهر علی بن ابی طالب نجاتش داد
.
این کیست که دارد پُر از پَر می کند ما را
در صحن ایوانش کبوتر می کند ما را
.
این کیست که مهرش حلال نطفه های ماست
با مهر خود پاک و مطهر می کند ما را
.
این کیست که در مسجد هر جمعه ی کوفه
دارد برای خویش منبر می کند ما را
.
نهج البلاغه می شود بالای منبرها
پایین منبرهاش دفتر می کند ما را
.
این کیست که با حرف های آسمانی اش
مقداد و سلمان و ابوذر می کند ما را
.
یک روز می آید که با چشمان دلتنگش
همسایه ی زهرای اطهر می کند ما را
.
دورش نمی اندازد آن را که مقیمش شد
خواجه اگر مولاست ، قنبر می کند ما را
.
ما شیعه ی دور و بر مرد نجف هستیم
ما خاک پای قنبر مرد نجف هستیم
.
با نام تو در ناتوانی ام توانی هست
در پیری ام با مهر تو میل جوانی هست
.
روح تنزّلکرده ات اینقدر بالا بود
آیا برای اوج تو اصلاً مکانی هست
.
در کعبه و در خانه ی پیغمبر و در عرش
هر جا که رفتم دیدم از بالت نشانی هست
.
بالا و پایین رفتن تیغت شهیدم کرد
ابروی تو هرجا که باشد کشتگانی هست
.
میل یتیم کوفه بودن می کنم امشب
هرجا یتیمی هست دست مهربانی هست
.
ای پیر نخلستان نشینم ! همنشینم باش
یک شب بیا در خانه ام یک تکه نانی هست
.
هرجا که تو قاری قرآن می شوی آقا
نذر لب تو بوسه های دوستانی هست
.
هر جا که قاری همین قرآن حسین توست
بی احترامی های چوب خیزانی هست
.
طشت طلایی بود و آه و قاری قرآن
وای از حضور خیزران ، وای از لب و دندان
.
.
.
علی اکبر لطیفیان
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید