افتاده بود روی زمین خواهرش رسید
***
افتاده بود روی زمین خواهرش رسید
ام المصائب آمد و بالا سرش رسید
.
سر را به روی دامن زهرایی اش نهاد
یک کاسه آب دست امام غریب داد
.
سرخود سرش که چادر مادر نکرده است
کم مادری برای برادر نکرده است
.
بانوی روضه ها سخنش را شروع کرد
واویلتا حسن حسنش را شروع کرد
.
بر روی خاک سر نگذاری سرم فدات
بال و پرت شکسته و بال و پرم فدات
.
پا بر زمین نکش جگرم تیر می کشد
پشت و پناه من کمرم تیر می کشد
.
دق می کنم که سرفه امانت بریده است
درد جگر به سینه و پهلو رسیده است
.
زهرش درست بر جگر تو شراره زد
بر روی زخم گم شدن گوشواره زد
.
خیلی قدیم زخم دلت بی شماره شد
با نامه ی فدک جگرت پاره پاره شد
.
پایین پات قاسم دلخون نشسته است
بالا سرت برادر محزون نشسته است
.
بالا سرت نشسته فقط گریه می کند
محزون و دلشکسته فقط گریه می کند
.
چشمت که باز شد به خدا باز جان گرفت
با هق هقش کنار تن تو زبان گرفت
.
سنگینی مصیبت تو پشت من شکست
غارت زده منم که تو را می دهم ز دست
.
گفتی حسین گریه نکن می کشی مرا
نور دو عین گریه نکن می کشی مرا
.
سهم حسن که نیزه و آهن نمی شود
روزی شبیه روز دوشنبه نمی شود
.
فرزند من شریک تو در بین قتلگاه
با سمّ اسب ها بدنش آه آه آه
.
پیراهنت غنیمتی گرگ ها شود
سهمیّه ی تن تو فقط بوریا شود
.
خولی ؛ سر بُریده چه بی رحم می بَرد
حتّی تنور هم ز سرت سهم می بَرد
.
.
.
حجت الاسلام محسن حنیفی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید