السلام ای آفتاب آسمان داد و دین
سایه ی لطف خدا ، سررشته ی حبل المتین
.
حاکم روز قیامت ، قاسم نار و جنان
وارث تخت شریعت ، مصطفی را جانشین
.
چار دفتر را معلّم ، نُه فلک را پادشاه
هفت دوزخ را قسیم و هشت جنّت را امین
.
گفته در هر مجلسی وصف کمالت مصطفی
در کلامُ الله مدّاح تو رب العالمین
.
تاجدار انّما ، مسند نشین لافتی
کاشف سرّ خدا ، یعنی امیرالمؤمنین
.
در حدیث لَحمُک لَحْمی ؛ قرینِ مصطفی
ای مثال مصطفی در آفرینش بی قرین
.
آفریدت حضرت ایزد به نور پاک خود
تو ز نور ایزد و آدم بود از ماء و طین
.
عالِم عالَم تویی ، اعلم رسول الله بود
گر کسی باشد به علمت هم رسول الله بود
.
ای ز یزدان آمده بهر تو شمشیر و فرس
نامده با تو مقابل روز میدان هیچ کس
.
بهر نفس خویشتن هرگز نکرده هیچ کار
بی رضای حضرت حق برنیاورده نفس
.
داده پیغمبر تو را دختر به فرمان خدا
کوری چشم خسان ؛ این رتبه ی عالیت بس
.
هرگه آمد یادم از آب فرات کربلا
بهر فرزند تو شد هر دیده ام رود ارس
.
از سر اخلاص پا در گلشن جنّت نهد
آنکه در محشر به دامان تو دارد دسترس
.
پا نهادم بر سر هستی گذشتم از هوا
بر سر من نیست غیر آستان بوست هوس
.
گفته در شأن تو و شمشیر تیزت کردگار
لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار
.
ای ز رویت روشنی خورشید انور یافته
رفعت از خاک درت چرخ منوّر یافته
.
دیده هر کس آفتاب عارضت را یک نظر
پیش او خورشید را از ذرّه کمتر یافته
.
کرده هر کس بر سر کویت گدایی اختیار
پادشاهی بر شهنشاهان کشور یافته
.
می فشاند پیش پای دوستانت نقد جان
هر که از گنج وفا دل را توانگر یافته
.
درّی از دریای عصمت داده پیغمبر تو را
زان دَر دریای عصمت این دو گوهر یافته
.
حضرت خیرُالوَری یعنی نبی از جبرئیل
نام آن شهزاده ها شبیر و شُبَّر یافته
.
بر سر هر کس رسیده گردی از پای شما
مُلکتِ فغفورِ چین و تاج قیصر یافته
.
گر نبودی صولت تیغ تو ای عالی نسب
نه عجم دینِ محمد برگزیدی ، نه عرب
.
ای نبوده جز تو یار و همزبان مصطفی
مصطفی آمد تو را جان و تو جان مصطفی
.
دین و دانش چون ز بعد مصطفی قایم به توست
بر تو نازد روز و شب ؛ روح روان مصطفی
.
بوستان مصطفی را چون تو نبود گلشنی
ای دو فرزندِ تو سرو بوستان مصطفی
.
روشنی ده خانه ی بخت مرا از روی مهر
ای رخ ماهت چراغ خاندان مصطفی
.
ای به صورت ؛ آفتاب آسمان لُوْ کشِف
وی به سیرت ؛ محرم راز نهان مصطفی
.
بر تو ظاهر گشت علم اولین و آخرین
تا دهان خود نهادی بر دهان مصطفی
.
تا به کی این دیده ها ریزند خون بر روی من
خاکسار این سرِ کویم نظر کن سوی من
.
ای سرِ من خاک پایت ، یا امیرالمؤمنین
جان شیرینم فدایت ، یا امیرالمؤمنین
.
گشته روشن اهل معنی را که بی شک در کلام
کرده مداحی خدایت ، یا امیرالمؤمنین
.
چون که مدّاحت خدا و جبرییل و مصطفاست
من چه گویم در ثنایت ، یا امیرالمؤمنین
.
هست شاهان جهان را سرفراز از روی عجز
بر در دولت سرایت ، یا امیرالمؤمنین
.
صد هزاران حاتم طایی به هنگام عطا
کرده نام خود گدایت ، یا امیرالمؤمنین
.
می کند پرواز هرگه می کنم یاد نجف
مرغ روحم در هوایت ، یا امیرالمؤمنین
.
روزیم گردان که بر خاک نجف مالم جبین
رخ نهم بر خاک پایت ، یا امیرالمؤمنین
.
جز محمد نیست آگه هیچ کس کار تو را
کس به غیر از حق نداند قدر مقدار تو را
.
ای که نور مهر و مه از شمع ایوان شماست
گردش سیاره و گردون به فرمان شماست
.
گنبد فیروزه ی گردون بدین رفعت که هست
گوشه ای باشد که از کنج شبستان شماست
.
با همه عزت که رضوان راست در باغ بهشت
آبروی او زخاک پای دربان شماست
.
ابر فیض از بحر احسان شما بارنده شد
هرچه بر روی زمین روید ، زاحسان شماست
.
خوشه چین خرمن کاشی است از روی خلوص
عرفی مدّاح کز خیل غلامان شماست
.
یکره از روی عنایت جانب او بنگرید
کان غلام قنبر و مقداد و سلمان شماست
.
آمده از درد عصیان جان شیرینم به لب
درد بی درمان من موقوف درمان شماست
.
چون توانم درد خود پنهان ز جانان داشتن
از طبیب خویش نتوان راز پنهان داشتن
.
شد به یمن مقدمت خاک نجف دارالسلام
در مراتب برتر از گردون شده عالی مقام
.
سجده ی بیت الحرامش واجب از امر خداست
سجده ی واجب کند بر درگهت بیت الحرام
.
مهر و مه مالند رو بر درگهت هر روز و شب
آسمان گردد به گرد بارگاهت صبح و شام
.
قدسیان گردند گرد روضه ات بهر طواف
این سخن گویند هر ساعت ز روی احترام
.
نه همین در شأن تو یوفون بالنذر آمده
هَلْ اتی و اِنَّما مدح تو باشد در کلام
.
کار دین را ای به بازوی ولایت ساخته
ناتمامان جهان را کرده شمشیرت تمام
.
فرق ما و خاک پای دوستانت هر نفس
دست ما و دامنت روز قیامت یا امام
.
وقت مردن دوستانش را رسد از حور عین
دم به دم آواز طِبْتُم فادِخُلوها خالِدین
.
.
.
ملا عرفی شیرازی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید