احمد علوی
.
انبیا لحظه ی تقدیس علی می گویند
زحل و زهره و برجیس علی می گویند
صالح و یوشع و جرجیس علی می گویند
تا نخ و سوزن ادریس علی می گویند
.
دائم از هر طرف عرش خبر می شنوند
ها علی بشر کیف بشر می شنوند
.
یوسف از دست زلیخا به علی برد پناه
نوح با دیدن دریا به علی برد پناه
هر نفس حضرت عیسی به علی برد پناه
دل در سوخت و زهرا به علی برد پناه
.
هیچ کس در طلب میکده سر در گم نیست
به خدا میکده ای غیر علی در خم نیست
.
” ع ” تو هست به معنی علو درجات
” ل ” تو هست همان لام سلام و صلوات
” یاء ” تو ” یاء ” حسین است که بین دو صلات
می کشاند دل غمگین مرا سمت فرات
.
سند غربت تو خون حسین است علی
راز حقانیتت در ثقلین است علی
.
زخم شمشیر غمت بر سر عالم خورده
وای بر آن که دلش را به غمت نسپرده
متواری شده از وحشت و در دم مرده
هرکه از تیغ دو دم جان به سلامت برده
.
هر که از شیوه ی جنگ آوریت شد آگاه
گفت لا حول و لا قوه الا بالله
.
باز از اشک غمت چشمه به راه افتاده
گذر ماه به تاریکی چاه افتاده
منکر تو که به این روز سیاه افتاده
در نماز شب خود هم به گناه افتاده
.
با خط نور خدا بر سر درهای بهشت
اشهد ان علی ولی الله نوشت
.
نخل ها اشک تو را زیر نظر داشته اند
رودها از جَرَیان تو خبر داشته اند
بادها پرده ز اسرار تو بر داشته اند
خاک ها چشم به دستان پدر داشته اند
.
ابرها با کرمت مایه ی رحمت شده اند
فقرا در حرمت صاحب مکنت شده اند
.
شمّه ای هست ز اوصاف تو حیدر بودن
فاتح یک تنه ی قلعه ی خیبر بودن
لافتایی شدن و ساقی کوثر بودن
با پیمبر همه ی عمر برادر بودن
.
در دل سخت ترین معرکه ها هستی تو
عین دو ” لام ” همان ” ن ” لنا هستی تو
.
ای که قربانی چشمان تو شد اسماعیل
دست در حلقه گیسوی تو زد میکائیل
با نفس های تو در سور دمید اسرافیل
از تو رخصت نگرفته است مگر عزرائیل
.
مرگ بازیچه ی دستان تو بوده است علی
درِ افلاک به روی تو گشوده است علی
.
این لب تشنه به دریای کرم نزدیک است
عاشقت هستم و قلبم به حرم نزدیک است
نجف اینجاست فقط چند قدم نزدیک است
کفر و ایمان من امروز به هم نزدیک است
.
در مقامت دهنم بسته بماند بهتر
عشق آهسته و پیوسته بماند بهتر
.
نیست بودیم ؛ ولی در حرمت هست شدیم
متفرّق شده بودیم که یک دست شدیم
عاشق هرکه به یاران تو پیوست شدیم
تا ز پیمانه ی اکملت لکم مست شدیم
.
عطر اتممت علیکم همه جا را پر کرد
نان بدگوی بد اندیش تو را آجر کرد
.
اولین مرحله ی عشق ؛ پریشان شدن است
اجر همراهی تو بوذر و سلمان شدن است
صاحب دائمی ملک سلیمان شدن است
زاهد شهر که در فکر مسلمان شدن است
.
در شب قدر به آوای جلی می گوید
بعلیٍ بعلیٍ بعلی می گوید
.
خواب دیدم که کسی گفت چنین شعر بخوان
با دل سوخته آرام و متین شعر بخوان
به نمایندگی از اهل زمین شعر بخوان
بر همین پله ی اول بنشین شعر بخوان
.
به چه زیباست شبی غرق تماشا بودن
شهریار غزل حضرت مولا بودن
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید