علی اکبر لطیفیان
.
اگر خواهرت اذن میدان ندارد
نمی خواهی اش پای تو جان سپارد
.
در اینجا که وا غربتا بس بلند است
دو گلدسته دارد برایت بیارد
.
غم بی کسی تو ای مرد تنها
در این جا گلوی مرا می فشارد
.
الهی نبینم در اینجا غریبی
الهی نبینم که چشمت ببارد
.
دو گلدسته می آورم تا نگویند
مگر این بلا پیشه خواهر ندارد
.
ببین سرمه بر دیده هاشان کشیدم
ببینم که دائی شان میگذارد ؟
.
به رویم میاور که وسعم همین بود
مگر مور دربار تو دل ندارد ؟
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید