احسان محسنی فرد
.
اینجا که آمدیم غم و غصه پا گرفت
دلشوره ای عجیب وجود مرا گرفت
.
حس غم جدایی این دشت لاله خیز
بال و پرم جدا و دلم را جدا گرفت
.
فالی زدم به مصحف پیشانی ات حسین
آیات غربت تو دلم را فرا گرفت
.
در این حسینیه که همان عرش کبریاست
حق امتحان ز قافله ی انبیاء گرفت
.
تنها دلیل بودن من ! سایه ی سرم !
زینب فقط به عشق برادر بقا گرفت
.
بین خیام خیمه ی عباس دیدنی است
شکر خدا رکاب مرا آشنا گرفت
.
تا وقت هست حلقه ی انگشتری در آر
از ترس ساربان دل زینب عزا گرفت
.
وای از دل رباب که بیند به جای آب
تیر سه پر به حنجر شش ماهه جا گرفت
.
اینجا درخت و نیزه تفاوت نمی کند
هر یک به سهم خویش نشان تو را گرفت
.
تو ناله می زنی عوضش سنگ می زنند
وای از دمی که دور تو را نیزه ها گرفت
.
وای از شتاب دست پلیدی که عاقبت
زیور ز گوش دخترکان بی هوا گرفت
.
حتی مدینه این همه زجرم نداده بود
یک نیم روز جان مرا کربلا گرفت
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید