این اشک نیست گوهر بزم عزای توست
گر چه کم است نذر تو و روضه های توست
.
این دستمال شسته شده با گلاب اشک
تارش ز خیمه و نخش از عبای توست
.
هر جا برای سینه زدن جمع می شویم
خیمه که نیست شعبه ای از کربلای توست
.
فالی زدم به مصحف ماتم که ناگهان
آیات اشک امد و گفتا برای توست
.
گیرم که سر ز کنگره ی عرش بر کنم
وقتی که من به اوج رسم ابتدای توست
.
با انکه از شهادت تو قرن ها گذشت
هر روز ماجرای جهان ماجرای توست
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید