علیرضا خاکساری
.
این خیمه این حصن حصین را دوست دارم
مرثیه خوانیِ وزین را دوست دارم
سینه زنان نکته بین را دوست دارم
اشک بصیرت آفرین را دوست دارم
.
کرببلا رفتن فقط اینگونه زیباست
این راهپیمایی نشان عزت ماست
” هیهات من الذله ” مخصوص همین جاست
دم پاره های آتشین را دوست دارم
.
من از نجف تا کربلا هر دم بگویم
سینه سپر کرده سپس محکم بگویم
می آیم اصلاً به همه عالم بگویم
نسل امیرالمومنین را دوست دارم
.
دستان او ” رحمان ” و چشمانش ” رحیم ” است
” و یطعمون… ” یعنی آقایم کریم است
این راه مصداق صراط المستقیم است
تفسیر آیات مبین را دوست دارم
.
شرمنده ام از محضرش رویم سیاه است
این دل فقط تنها به فکر سرپناه است
زخم نشسته به کف پایم گواه است
هر درد را نه ، درد دین را دوست دارم
.
چشمم به خاکش آشنا باشد همیشه
در منظرم تنها خدا باشد همیشه
مُهرم که مُهر کربلا باشد همیشه
زخم نشسته بر جبین را دوست دارم
.
در هیاتی پای پیاده بی اراده
موکب به موکب مست گشتم بین جاده
چای عراقی … تازه دم … با طعم باده
این روز های دلنشین را دوست دارم
.
از زندگی از مال دنیا دل بریدم
با گوش جان هل من معینش را شنیدم
با انتخاب فاطمه اینجا رسیدم
این اعتقاد و این یقین را دوست دارم
.
باب الحوائج ، مادرش ما را فراخواند
به دیدن گلدسته هایی از طلا خواند
سینه زنان دست سقا را جدا خواند
مرحمت ام البنین را دوست دارم
.
قطعا گره خورده به روضه سرنوشتم
از آب و خاک کربلا باشد سرشتم
با اشک چشمم به گذرنامه نوشتم
من کربلای اربعین را دوست دارم
.
وقتی که من جان می دهم آقا می آید ؟
خیلی به او بد کرده ام اما می آید ؟
من التماسش کرده ام ، آیا می آید ؟
آن لحظه های واپسین را دوست دارم
.
شعر بدون روضه معنایی ندارد
مدحیه بی مرثیه زیبایی ندارد
چشم بدون گریه کارآیی ندارد
چشمان با گریه عجین را دوست دارم
.
دنیای غم دریای غصه کوه دردم
حالا که میل روضه های باز کردم
باید که از گودال زنده برنگردم
تصمیم های این چنین را دوست دارم
.
” یا ربِّ یاربِّ… ” ته گودال می گفت
با صورتی خونین ، لبی پامال می گفت
در عشق بازی با خدا خوشحال می گفت :
این نیزه های در کمین را دوست دارم
.
طعنه به دام آن همه صیاد می زد
کرب و بلا از صبر او فریاد می زد
با حنجر در زیر چکمه داد می زد
نذر تو این حال غمین را دوست دارم
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید