محمد بیابانی
.
ای در هوای ماتم تو عرش ، سوگوار
ای در غم تو چشم سماوات ، اشکبار
.
اسلام در مصیبت تو می شود یتیم
دین در فراق روی تو بی تاب ، بی قرار
.
ما را در اوج گنبد خضرای خود ببر
تا روی گنبدت بنشینیم چون غبار
.
هرگز ز یاد حضرت زهرا نمی رود
چشمی که شد ز ماتم تو ابر نوبهار
.
رفتی و از مدینه ی تو رفت دلخوشی
کوچید مرغ عشق و محبت از آن دیار
.
سر زد پس از تو ای به همه خلق مهربان
از امت تو آنچه نمی رفت انتظار
.
هرچند از تو غیر محبت ندیده بود
اما به اهل بیت تو بد کرد روزگار
.
گلچین رسید و بعد تو خشکید پشت در
یاسی که مانده بود ز باغ تو یادگار
.
گُر می گرفت آتش کینه به خانه و
می رفت سمت پهلوی گل دست های خار
.
آن دست که به بازوی زهرا قلاف زد
انداخت دور گردن مولا طناب دار
.
در بین کوچه باز همان دست آمد و
دیوار کوچه خون شد و افتاد گوشوار
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید