ای ماه که در پرده ای از نور نهانی
حیف است نیایی و بیاید رمضانی
.
حیف است که با چای غم و لقمه ی هجرت
ما را به سر سفره ی افطار نشانی
.
تا چنگ فراقت شده زنجیر گلویم
پایین نبرد بغض مرا آبی و نانی
.
ای وارث فریاد علی ولی الله
تو حاجت اوقات غم انگیز اذانی
.
برگرد که با دست خود از بام محبت
این سفره ی آلوده ی دل را بتکانی
.
من عبد خطاکار و تو مولای خطاپوش
من نیز همان هستم و تو نیز همانی
.
جانم به فدای رمضانی که در آن ماه
تو روضه بخوانی ، تو مناجات بخوانی
.
امسال سر سفره ی آقای رئوفیم
ای کاش تو ما را به خراسان برسانی
.
.
.
نظرات