محسن ناصحی
.
بابا سلام بی بدنی یا که بی سری
مگذر از این سوال من این بار سرسری
.
بابا چقدر آمدنت هم نمونه است
بگذار تا ببینمت از زیر روسری
.
تو پا نداشتی که بیایی به دیدنم
این جا خرابه است کجا آمدی پری
.
امشب برای ماتم تو روضه خوان شدم
شاید به جا بیاورمت رسم دختری
.
بابا چقدر آروزیم بود از سفر
یک چادر سیاه برایم بیاوری
.
دیدم به نیزه می روی و هی دویدمت
هر بار رسیدم و دیدم جلوتری
.
بازار برده ها به خدا جای ما نبود
دیگر چه دختری ؟ چه عزیزی ؟ چه خواهری ؟
.
دلتنگ اصغرت شدم کو برادرم
اصلا بنا نبود که او را نیاوری
.
امشب فقط برای سرت گریه می کنم
از بس تو ای مسافر من گریه آوری
.
دست مرا بگیر و ببر روی نیزه ها
امشب کبوتری زده پر با کبوتری
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید