باید که از زمین و زمان دلبری کنی
نامت نهاده اند علی ، سروری کنی
.
پروانه ی دلم به تمنای شعله ات
بالش گشوده است که خاکستری کنی
.
بد نیست ای نگار بیایی و لحظه ای
فکری به تنگدستی این مشتری کنی
.
خاتم اگر نبود محمد به انبیاء
جا داشت بین خلق که پیغمبری کنی
.
از مأذنه صدای اذانت رسیده است
تحریر می زنی ز پدر دلبری کنی
.
مفتاح بندگی است اذانی که گفته ای
” الله اکبری ” که ” علی اکبری ” کنی
.
فریاد کن به مأذنه ” حق مرتضی علی است “
تا اهل شهر را همگی حیدری کنی
.
امشب بیا به حال دلم یک نظاره کن
امشب بیا که باز گدا پروری کنی
.
از کودکی همیشه به من گفته مادرم :
باید برای آل علی نوکری کنی
.
شرمنده ام که خار ، ثناگوی گل شده است
رسمِ شماست این که گدا را جَری کنی
.
.
.
محمدجواد شیرازی
.
۱۳۹۴-۳-۹
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید