بس که میدان رفتن تو ، بر عمویت مشکل است
****
بس که میدان رفتن تو ، بر عمویت مشکل است
دست یابی تو ، بر این آرزویت مشکل است
.
دیگر از هجران مگو ، ای یادگار مجتبی
بر مشام جان ، فراق عطر و بویت مشکل است
.
بر دلم آتش مزن ، ای میوه ی قلب حسن
چون مرا بشنیدن این گفتگویت مشکل است
.
سن تو جانا مناسب با چنین پیکار نیست
جنگ تو ، با لشکری در روبرویت مشکل است
.
سخت باشد ، ناسزا بشنیدن از هر ناکسی
گفتگو با دشمن بی آبرویت مشکل است
.
ای که واجب نیست ، در این سن تو ، صوم و صلوه
تشنه لب در کربلا ، با خون وضویت مشکل است
.
بهر میدان رفتن خود ، اشک بر دامن مریز
نور چشمم ، جنگ کردن ، با عدویت مشکل است
.
ای که از داغ حسن ، گرد یتیمی بر سرت
دیدن اندر خاک و خون ، رخسار و مویت مشکل است
.
چون به جان مجتبی ، دادی قسم ، اینک برو
گرچه دل برکندن از روی نکویت مشکل است
.
می روی و ، می کنم سوی تو با حسرت نگاه
گر چه در هجران ، نظر کردن به سویت مشکل است
.
بس که صحرا ، پر خروش از لشگر باطل بود
حق شنیدن از لب تکبیر گویت مشکل است
.
تا سلامت بینمت ، کردم شتاب از خمیه گاه
لیک ، با انبوه دشمن ، جستجویت مشکل است
.
بس که ابر خاک و خون ، بگرفته روی ماه تو
از پس این پرده ها ، دیدار رویت مشکل است
.
در دم جان دادنت ، گفتی : عمو جانم بیا
غرقه در خون ، دیدن تو ، بر عمویت مشکل است
.
گر نباشد چشمه ی چشمان گریانت ” حسان “
زین همه آلودگی ها ، شست و شویت مشکل است
.
.
.
استاد حبیب الله چایچیان
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید