به خاک گور بدمستان شبی که ساغر آوردم
***
به خاک گور بدمستان شبی که ساغر آوردم
به این پوسیده پیکرها روان دیگر آوردم
.
به اذن عاشقی هر قبله ای تغییر خواهد کرد !
تمام سجده ها را رو به روی حیدر آوردم
.
بگیرم نامه ی خود را دو دستی تا ادب باشد
به تفسیر خود از عقل و جنون ، خیر و شر آوردم
.
اگر شیرین شده آب دو چشمم کار نام توست
ز بس گفتم از این دریا که شورش را در آوردم
.
نگاهم قصه ی تلخی ست ، چشمت خیره شد ، گفتم :
برای آخر افسانه ، صبح محشر آوردم
.
اثربخش است یک دریا نظربازی ، خودت گفتی !
میان شعله ی دوزخ ، همین چشم تر آوردم
.
به دست خالی صیاد هم دلسوز خواهی بود
به گوش دام ، یک گوشه ز آواز پر آوردم
.
خیالم راحت از مهمان نوازی های حیدر بود
تهیدستان عالم را اگر پشت در آوردم
.
دلم می خواست اوج روضه را با یکدگر باشیم
به پایت پله نه … از چشم هایم منبر آوردم
تمام کوچه ها را خاک بر سر می کنم حیدر
به سوغاتی ز شهر تو چه خاکی بر سر آوردم
.
.
.
احمد بابایی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید