جلوه اش گاهی کریم العفو شد گاهی حسن
***
جلوه اش گاهی کریم العفو شد گاهی حسن
من گمان کردم عوض کرده ست خالق پیرهن
.
عقل را پای رسیدن نیست آنجایی که عشق
در مصاف تیغ ابرویش به تن دارد کفن
.
ابر لطفش در زمین نگذاشت فصلی جز بهار
تن نزد رد قدم هایش لباسی جز چمن
.
چون که او باشد شفیع ما به روز رستخیز
می شود بار گناه من به دوزخ طعنه زن
.
صبح پیشانی او چون روز محشر سر زند
چاره ای بر ما نمی ماند به غیر از سوختن
.
کاسه ها لبریز خواهد شد اگر روزی شود
قطره ای از صبر او بین دو عالم سرشکن
.
هر که حرف او شود نُقل دهانش واجب است
دیگرانش پُر کنند از در و از گوهر دهن
.
حُسن رو کرد و تمام هستیم از دست رفت
در بساطم نیست چیز دیگری جز باختن
.
.
.
محمد بختیاری
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید