سعید توفیقی
.
حضرت عاطفه لطف تو اگر بگذارد
دل آیینه ای ام قصد تقرب دارد
.
آسمانم همه ابری است ، تماشایش کن
” نه ” نگو چون به تلنگر زدنی می بارد
.
حرفم این است که لطمه به غرورم نزنی
دست رد بر جگر تنگ بلورم نزنی
.
مهلتی تا که کنار تو تلالؤ بکنم
با دل سوخته ات بیعتی از نو بکنم
.
نذر کردم که به اندازه ی وسعم آقا !
همه ی هستی خود نذر سر تو بکنم
.
دو پسر نزد تو با چشم ترم آوردم
دو جگر گوشه ز جنس جگرم آوردم
.
هر دو بر گوشه ی دامان شما ملتمس اند
بر در خانه ی احساس شما ملتمس اند
.
در دل کوچکشان عشق شما می جوشد
تا که گردند به قربان شما ملتمس اند
.
هر دو تا شیرِ مرا با غم تو نوشیدند
از شب پیش برای تو کفن پوشیدند
.
حضرت آینه بگذار سرافراز شوم
در شعاع کرمت بشکُفم و باز شوم
.
طپش ام کند شده مرحمتی کن آقا !
تا به پایان نرسم باز هم آغاز شوم
.
این حریصان شهادت ز پی نان تواَند
هر دو از روز ازل دست به دامان تواَند
.
پیش از آنی که بیایند تفأّل زده اند
عطر بر پیرهن و شانه به کاکل زده اند
.
یک دهه فاطمیه گریه به زهرا کردند
تا که بر دامن تو چنگ توسل زده اند
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید