نذر خیمه
sli 18

خبر آمد که ز معشوق خبر می آید

***

خبر آمد که ز معشوق خبر می آید
ره گشایید که یارم ز سفر می آید

.
کاش می شد که ببافند کمی مویم را
آب و آیینه بیارید پدر می آید

.
نه تو از عهده ی این سوخته بر می آیی
نه دگر موی سرم تا به کمر می آید

.
جگرت بودم و درد تو گرفتارم کرد
غالباً درد به دنبال جگر می آید

.
راستی ! گم شده سنجاق سرم ، دست تو نیست ؟
سر که آشفته شود ، حوصله سر می آید

.
هست پیراهنی از غارت آن شب به تنم
نیم عمامه از آن بهر تو در می آید

.
به کسی ربط ندارد که تو را می بوسم
که به جز من ز پس کار تو بر می آید ؟

.
راستی ! هیچ خبردار شدی تب کردم ؟
راستی لاغری من به نظر می آید ؟

.
راستی هست به یادت دم چادر گفتی :
دختر من ! به تو چادر چقدر می آید ؟

.
سرمه ای را که تو از مکه خریدی بردند
جای آن لخته ی خون روی بصر می آید

.

.

.

محمد سهرابی

.


برای حمایت از خیمه کلیک کنید

محبوب‌ترین ها

indian desi xx good porn vidoes bokeb barat selingkuh hot desi sex clip wwwbadjojo sexof india 18sxx Melayu
www teen sex video download bfxxxporn.net original marathi sex beeg.indian xxxonlydesi.com xxxvideose