دارم غریب و آشنا را می شمارم
***
دارم غریب و آشنا را می شمارم
این خیل مشغول عزا را می شمارم
.
هی خواب می بینم پیاده در طریقش
در جاده دارم تیرها را می شمارم
دل تنگ مشهد می شوم هرگاه در راه
سربندهای ” یا رضا ” را می شمارم
.
اما خدا را شکر با انگشت هایم
جامانده های کربلا را می شمارم
.
پس سعی خود را می کنم موکب به موکب
این مروه های با صفا را می شمارم
.
با عقل نه ، من با جنون بی شمارم
این لشکر بی انتها را می شمارم
.
تسبیح من این است در طیِّ طریقش
هر صبح تاول های پا را می شمارم
.
آن قدر نزدیکم به او که دانه دانه
دارم نفس های خدا را می شمارم
.
هم کربلا هم نوکری هم اشک هم عشق
دارم فقط سود دعا را می شمارم
.
.
.
مهدی رحیمی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید