در خرابه دختری نشسته گریه می کند
****
در خرابه دختری نشسته گریه می کند
دل شکسته ، دست بسته ، خسته گریه می کند
.
زین واژگون کنایه از نبودن کسی است
ذوالجناح بال و پر شکسته گریه می کند
باز ، این چه شورش است دشت را که بعد تو
کوه هم نماز را نشسته گریه می کند
.
تاب دیدن کبودی دوباره را نداشت
آسمان که با دل شکسته گریه می کند
.
این میان دل من است شرمگین و روسیاه
در عزای بیعتی که بسته گریه می کند !
.
تازیانه ها غلاف می شود ، زنی هنوز
بر مزار کودکی نشسته گریه می کند
.
.
.
مهدی جهاندار
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید