دست اجل بار دگر اشتباه کرد
زهری ، بهار زندگی ام را تباه کرد
.
آتش کشید بر همه اعضای جسم من
با خنده ؛ شعله های خودش را نگاه کرد
.
در تار و پود پیکر من رخنه کرده است
تا مغز استخوان ، همه جا طی راه کرد
.
اگر که چاک گریبان من، زبان می داشت
خبر زسوختن مغز استخوان می داد
.
روزی که ز هر شبی سیه تر می شد
بی حرمتی حریم حیدر می شد
.
هم بوته ی یاس را شکستند و هم
در دامن یاس غنچه پرپر می شد
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید