دلگیری از دستم خدای مهربان من
بند آمده از ترس خشم تو زبان من
.
دنیا خریدم آخرت از پیش چشمم رفت
کاری بکن برعکس شد سود و زیان من
.
گفتم که در پیری عبادت می کنم حالا
شرمنده ام کرده ست جسم ناتوان من
.
حسرت گرفته لحظه هایم را ! دلم خون است
راحت ز دستم رفت وقت من زمان من
.
هی توبه کردم هی گنه کردم نفهمیدم
این نفس وامانده چه می خواهد ز جان من
.
کاری بکن وقتی میان قبر می آیم
باشند علی و بچه هایش میزبان من
.
سیر حرم معناش سیر جنت الاعلی ست
شش گوشه ی آقاست در واقع جنان من
.
لطف رقیه شامل احوال ما گشته
عبدالحسین هستند کل خاندان من
.
.
.
سید پوریا هاشمی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید