دوباره پلک خسته ی تری به خواب می رود
***
دوباره پلک خسته ی تری به خواب می رود
توان ندارد او ولی چه با شتاب می رود
.
نگاه کن به فاطمی ترین اسیر قافله
که مثل عکس سوخته میان قاب می رود
آبله پشت آبله نمی رسد به قافله
ز نیزه بوسه ای رسد پا به رکاب می رود
.
لباس های کوچکش دگر به او نمی خورد
که ثانیه به ثانیه چو شمع آب می رود
.
گل بنفشه را ببین به صورت بنفشه ای
که زیر بار چشم ها از او گلاب می رود
.
شام سیاه شام را به شامیان سیاه کرد
همین که هفت پشت او به آفتاب می رود
.
دفتر قصه ی غمش چه زود بسته می شود
ببین فقط سه صفحه از متن کتاب می رود
.
.
.
محسن عرب خالقی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید