دور از چشم دشمنان پنهان ، می روم لا افارق عمی
***
دور از چشم دشمنان پنهان ، می روم لا افارق عمی
گر چه با افت و خیز تا میدان ، می روم لا افارق عمی
.
توی آن خیمه ها هوا کم بود ، نفسم تند می زند عمه
خیمه گشته برای من زندان ، می روم لا افارق عمی
.
اینقدر پشت من مکن گریه ، یا که دنبال من نیا عمه
بسته ام با عموی خود پیمان ، می روم لا افارق عمی
.
یوسف من درون گودال است ، من به قصد شفا ز پیراهن
با فراز و نشیب تا کنعان ، می روم لا افارق عمی
.
یک نگاهی به سمت میدان کن ، در کنار حسین یک گرگ است
تیز کرده برای او دندان می روم لا افارق عمی
.
زیر شمشیر و نیزه می ماند ، جسم قرآن ناطقم عمه
بدنش پاره پاره ی قرآن ، می روم لا افارق عمی
.
تا که از پا زمین بیفتم من ، تا که از تن سرم جدا گردد
تا که از پوست ، دست ، آویزان ، می روم لا افارق عمی
.
.
.
مجتبی حاذق
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید