سجده ی بی خدا خدا هرگز
بی ولای تو ” ربنا ” هرگز
.
عصمت الله اکبری آقا
از ولی خدا ، خطا ؟ هرگز
.
هر چه دارم خودت عطا کردی
نزد غیر توام گدا ؟ هرگز
.
من گره خورده ام به ایوانت
از تو باشم دمی جدا ؟ هرگز
.
پر زدن از فضای ” دلتنگی “
جز به صحنین سامرا هرگز
.
چند وقتی شده …. که تب دارم
از تو یک کربلا طلب دارم
.
در کرمخانه تا تو را دیدم
بین دستانت ” آتنا ” دیدم
.
از ازل روی این دل زارم
از تو من چند رد پا دیدم
.
قبل این که به سامرا آیم
به گمانم تو را دو جا دیدم
.
اولین بار ، پیش قبر حسن
دومین بار ، کربلا دیدم
.
وقت یاد از حریم پاک تو
در حرم هایشان تو را دیدم
.
من ندارم ، به من برس آقا
که نباشم چو خار و خس آقا
.
با اجازه کمی برای دلت
روضه می خوانم از هوای دلت
.
داغ مسمار و سینه را آقا
می گذاری بگو کجای دلت ؟
.
هر شب از داغ مادرت زهرا
قتل نفسی ست در سرای دلت …
.
ختمِ به کربلا و گودال است
مثل هر دفعه ماجرای دلت
.
یک سوال از من و … جواب از تو …
نیزه ای رفت لابه لای دلت ؟
.
من یک از صد هزار را گفتم
گریه کم کن دلم فدای دلت
.
گریه کم کن که گریه ها داری
ای که از روضه ام عزاداری
.
سنگ کوفی نخورد بر سر تو
زیر سم ها نرفت پیکر تو
.
رو به روی سکینه و زینب
غرق در خون نشد سراسر تو
.
مملو از خاک و خون و خاکستر
حنجرت را ندید مادر تو
.
پیش چشمت نشد خدا را شکر
ارباً اربا علیِ اکبر تو
.
خیمه هایت نسوخت با هیزم
تازیانه نخورد دختر تو
.
هیچ دستی نزد کنار سرت
خیزران بر لب مطهر تو
.
من یک از صد هزار را گفتم
قصه ای آبدار را گفتم
.
من که از روضه سر در آوردم
از دل خود جگر در آوردم
.
بین این روضه از زبان خودم
دو سه تا چشم تر در آوردم
.
عفو کن جان حجت ابن الحسن
گریه ات را اگر در آوردم
.
آن قدر گریه کرده ام آقا
از دو چشمم پدر در آوردم
.
نخل دردم که با دو قطره ی اشک
مطمئنم ثمر در آوردم
.
هر زمانی که روضه ای خواندم
سوی گودال پر در آوردم
.
سوی گودال سنگ می انداخت
به تنش نیزه چنگ می انداخت
.
.
.
جعفر ابوالفتحی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید