سخت است وقتی روضه وصف دختری باشد
***
سخت است وقتی روضه وصف دختری باشد
حالا تصور کن به دستش هم ، سری باشد
.
حالا تصور کن که آن سر ، ماهِ خون رنگی
در هاله ای از گیسویی خاکستری باشد
.
دختر دلش پر می کشد ، بابا که می آید
موهای شانه کرده اش در معجری باشد
.
ای کاش می شد بر تنش پیراهنی زیبا
یا لااقل پیراهن سالم تری باشد
.
سخت است هم شیرین زبان باشی و هم فکرت
پیش عموی تشنه ی آب آوری باشد
.
با آن همه چشم انتظاری باورش سخت است
سهمت از آغوش پدر تنها سری باشد
.
شلاق را گاهی تحمل می کند شانه
اما نه وقتی شانه های لاغری باشد
.
اما نه وقتی تازیانه دست ده نامرد
دور و برِ گم گشته ی بی یاوری باشد
.
خواهرتر از او کیست ؟ او که ، هر که آب آورد
چشمش به دنبال علی اصغری باشد
.
وای از دل زینب که باید روز و شب انگار
در پیش چشمش روضه های مادری باشد
.
وای از دل زینب که باید روضه اش امشب
” بابا ! مرا این بار با خود می بری ؟ ” باشد
.
بابا ! مرا با خود ببر ، می ترسم آن بدمست
در فکر مهمانی و تشت دیگری باشد
.
باید بیایم با تو ، در برگشت می ترسم
در راه خار و سنگ های بدتری باشد
.
باید بیایم با تو ، آخر خسته شد عمه
شاید برای او شب راحت تری باشد ؟
.
.
.
قاسم صرافان
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید