سرتاسر وجود مرا غم فرا گرفت
آتش کشید شعله و دور مرا گرفت
.
شکر خدا که دود به داد علی رسید
امکان دیدن رخم از مرتضی گرفت
.
تا آمدم به خویش در افتاد و میخ در
از بین دنده در وسط سینه جا گرفت
.
برخواستم ز جا به هواخواهی علی
بر روی چادرم اثر از جای پا گرفت
.
نفرین به این زمانه ی بی معرفت چه زود
ضرب غلاف جای لب مصطفی گرفت
.
تا دید بین کوچه علی نیست همرهم
راه عبور تنگ مرا بی حیا گرفت
.
یک ضربه زد دو لاله ی گوشم شکاف خورد
نور دو دیدگان مرا بی حیا گرفت
.
این ضرب دست آمد و پنجاه سال بعد
معجر ز موی دختر من کربلا گرفت
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید