سی سال گریه کرده ام آن ظهر داغ را
****
سی سال گریه کرده ام آن ظهر داغ را
چشمم سرود وسعت آن اتفاق را
.
تنهایی ام صحیفه صحیفه ورق زده ست
یعقوب وار قصه ی اشک و فراق را
.
هر شب عبور قافله ای باز می کند
در من مسیر تازه ی شام و عراق را
بگذار تا ز خاک سجودم برآورم
هفتاد و دو صنوبر آن کوچه باغ را
.
بگذار لب به لب شوم از جام تشنگی
در من بریز باده ی لبریز داغ را
.
در آب و خاک … آتش من گر گرفته است
طوفان ! به حال خود بگذار این اجاق را
.
حج مرا ببین و فرزدق شو و بخوان
شاعر ! بخوان و گریه کن آن اتفاق را
.
.
.
زهرا سادات هاشمی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید