محسن عرب خالقی
.
شاید که خواب دیده ام ، این سر خیالی است
اما نه خواب هم که بود باز هم عالی است
.
مهمان من قدم به سر چشم ما گذار
هر چند دست سفره ی این طفل خالی است
.
خون لاله های گیسویم از لطف سنگ هاست
فرش سپید تو پُر گل های قالی است
.
با من زبان سیلی شان حرف می زند
یعنی جواب هر چه بپرسم سؤالی است
.
تنها زدند و در دل خود هم نگفت کس
این کودک یتیم کدامین اهالی است
.
بابا سری شبیه عمو چند وقتی است
از روی نیزه خیره به من این حوالی است
.
عمه گرفته دست مرا راه می برد
بابا بگو به خاطر کم سن و سالی است
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید