شبیه کوه پابرجایم و چون رود سیالم
****
شبیه کوه پابرجایم و چون رود سیالم
به سویت می دوم با کودکانی که به دنبالم …
.
تمام ابرها بر شانه ی من گریه می کردند
گرفتم آسمان خسته را زیر پر و بالم
.
نمی دانی چطور آرام کردم کودکانت را
گرفتم قطره های اشک را با گوشه ی شالم
.
ببین بر چهره ی من رد پای باد و باران را !
ببین بی عمر نوح امروز ، بانویی کهن سالم !
نشد لبریز در توفان غم ها کاسه ی صبرم
به آن پروردگاری که خبر دارد از احوالم
.
اگر عمری بماند تا کنارت سیر بنشینم
برایت شرح خواهم داد از اندوه چهل سالم *
.
میان رفت و آمدهای قایق های سرگردان
به غیر از کشتی ات راه نجاتی نیست در عالم
.
.
.
اعظم سعادتمند
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید