نذر خیمه
sli 18

وحید قاسمی

.

قافله رفته بود و من بیهوش
روی شن زارهای تفتیده
ماه با هر ستاره ای می گفت :
بی صدا باش ! تازه خوابیده
.
قافله رفته بود و در خوابم
عطر شهر مدینه پیچیده
خواب دیدم پدر ز باغ فدک
سیب سرخی برای من چیده

.
قافله رفته بود و من بی جان
پشت یک بوته خار خشکیده
بر وجودم سیاهی صحرا
بذر ترس و هراس پاشیده

.
قافله رفته بود و من تنها
مضطرب ، ناتوان ز فریادی
ماه گفت : ای رقیه چیزی نیست
خواب بودی ز ناقه افتادی

.
قافله رفته بود و دلتنگی
قلب من را دوباره رنجانده
باد در گوش ماه دیدم گفت :
طفلکی باز هم که جامانده

.
قافله رفته بود و تاول ها
مانعی در دویدنم بودند
خستگی ، تشنگی ، تب بالا
سد راه رسیدنم بودند

.
قافله رفته بود و می دیدم
می رسد یک غریبه از آن دور
دیدمش – سایه ای هلالی شکل –
چهره اش محو هاله ای از نور

.
از نفس های تند و بی وقفه
وحشت و اضطراب حاکی بود
دیدم او را زنی که تنها بود
چادرش مثل عمه خاکی بود

.
بغض راه گلوی من را بست
گفتمش من یتیم و تنهایم
بغض زن زودتر شکست و گفت :
دخترم ، مادر تو زهرایم

.

.

.


برای حمایت از خیمه کلیک کنید

محبوب‌ترین ها

indian desi xx good porn vidoes bokeb barat selingkuh hot desi sex clip wwwbadjojo sexof india 18sxx Melayu
www teen sex video download bfxxxporn.net original marathi sex beeg.indian xxxonlydesi.com xxxvideose