قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش
***
قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش
.
خون عقاب در جگر شیرشان پر است
از نسل جعفرند و علی این دو لشکرش
این دو ز کودکی فقط آیینه دیده اند
آیینه ای که آه نسازد مکدرش
.
واحیرتا که این دو جوانان زینبند ؟
یا ایستاده تیغ دو سر در برابرش
.
با جان و دل دو پاره جگر وقف می کند
یک پاره جای خویش و یکی جای همسرش
.
یک دست گرم اشک گرفتن ز چشم هاش
مشغول عطر و شانه زدن دست دیگرش
.
چون تکیه گاه اهل حرم بود و کوه صبر
چشمش گدازه ریخت ولی زیر معجرش
.
زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت
تا که خدا نکرده مبادا برادرش …
.
زینب همان شکوه که ناموس غیرت است
زینب که در مدینه قرق بود معبرش
.
زینب همان که فاطمه از هر نظر شده است
از بس که رفته این همه این زن به مادرش
.
زینب همان که زینت بابای خویش بود
در کربلا شدند پسرهاش زیورش
.
گفتند عصر واقعه آزاد شد فرات
وقتی گذشته بود دگر آب از سرش …
.
.
.
سید حمیدرضا برقعی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید