مرید و زائرت از هر نژاد است
خودش روز است و با شب در تضاد است
.
مگر شمس جمال تو که این دل
به این خورشیدها بی اعتماد است
.
برای دیدنت خورشید را صبح
به دست آسمان آیینه داده است
.
به هر صورت که آیی می پذیرم
دل از آیینه های بی سواد است
.
و هر بیتم به نامت هست مفهوم
غزل هایم تمامی مستزاد است
.
بدون ضرب می رقصم به چرخش
خرابی مشرب هر گردباد است
.
طلب ناکرده چشمم اشک می ریخت
همه گفتند این آب مراد است
.
شدم پیغمبر تصویر و دیدم
برایم صحن آیینه معاد است
.
کسی فکر مسیح و نوح هم نیست
از این آیینه ها اینجا زیاد است
.
به ظاهر فرق دارد تاک و انگور
رضا در باطن عالم جواد است
.
به هویی خلق شد دنیا و عقبی
بنای عالم و آدم به باد است
.
.
.
شیخ سید رضا جعفری
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید