معلومه که لحظه ی سفر شده
***
معلومه که لحظه ی سفر شده
از این زهر وجود من شرر شده
معلومه که عمر من به سر شده
این صدای بی جونم
این حال و روز منه
این روزا روی لبم
روضه ی بی کفنه
.
یادمه سوز زهر عطش
یادمه غروب عاشورا
آتیش خیمه ها
.
وای امون از غریبی
.
روزی که سر حسین رو نیزه بود
روزی که سر عموم خورده عمود
روزی که صورت ما بوده کبود
.
من پیش عمه بودم
این روضه ها رو دیدم
با همه ی اسرا
تا شهر شام دویدم
.
یادمه که سر بریده
تا رسید تو خرابه ی شام
نیمه شب سه ساله هی می گفت
که بابامو می خوام
.
وای امون از غریبی
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید