می باره بارون روی سر مجنون
***
می باره بارون روی سر مجنون
توی خیابون رویایی
.
می لرزه پاهاش بارونیه چشماش
میگه خدایی تو آقایی
.
من مانوسم با حرمت آقا
حرم تو والله برام بهشته
.
انگار دستی اومده و از غیب
روی دلم اینجور برات نوشته
.
کربلا کربلا کربلا اللهم ارزقنا
.
.
می دونم آخر میرسه یه روزی
کنار تو آروم بگیرم
.
با چشمای تر یا که توی هیئت
یا وسط روضه بمیرم
.
یادم میاد که مادرم هر شب
منو می اُوردش میون هیئت
.
یادم میاد مادر من با اشک
می گفت تو رو کشتن تو اوج غربت
.
کوچیک بودم که مادرم
حرز تو گردنم می گرد
.
وقتی محرم میومد
لباس سیاه تنم می کرد
.
بزرگترای من منو
به مجلس تو برده ان
.
هوامو داشته باش آقا
منو به تو سپرده ان
.
.
می باره بارون روی سر مجنون
توی خیابون رویایی
.
می لرزه پاهاش بارونیه چشماش
میگه خدایی تو آقایی
.
من مانوسم با حرمت آقا
حرم تو والله برام بهشته
.
انگار دستی اومده و از غیب
روی دلم اینجور برات نوشته
.
کربلا کربلا کربلا اللهم ارزقنا
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید