نفسم رفت از نفس زدنت
***
نفسم رفت از نفس زدنت
چقدر زود آب شد بدنت
.
گریه ی من در آمد از بس که
پیرهن گریه می کند به تنت
.
اندکی هم به فکر ماندن باش
فکر حال من و دل حسنت
.
تو برایم همیشه زهرایی
من برایت همیشه بوالحسنت
.
می زنم دست پشت دست خودم
که به جای علی تو را زدنت
.
گرفتم دامن مولای خود در دست و می گفتم
بزن قنفذ که من دست از امامم برنمی دارم
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید