هر چند سخن های تو شد حدّ بیان ها
****
هر چند سخن های تو شد حدّ بیان ها
مظلوم شدی کشته ی دستان و زبان ها
.
از خاک تو ماهی شفا صید توان کرد
چون چشمه ی الطاف تو دارد فوران ها
.
گر شب همه درهای حریم تو ببندند
آیند غریبانه به پابوس تو جان ها
.
تا باغ شهودت نرسد ، دست خردها
تا صبح یقینت نرسد پای گمان ها
.
در شأن تو لالند بیان ها و سخن ها
در وصف تو گنگند قلم ها و زبان ها
.
خورشیدی و خاک تو خراسان رضا شد
ای با تو درخشنده ترین نام و نشان ها
.
خورشیدی و در خاک غریبانه ترینی
ای شهرت لطفت ز کران تا به کران ها
.
سور تو بهاران شد و سوگ تو خزان شد
تا گل بکند نام تو در دور زمان ها
.
تا غنچه فشانند به پای تو بهاران
تا رنگ بریزند به راه تو خزان ها
.
ای مرغ شبستان تمنای تو دل ها
عطر سحر نام تو دارند دهان ها
.
جان می دهم و بار سفر سوی تو بندم
چون در سفر عشق تو سودند زیان ها
.
از یمنِ تو مولاست که گل کرده در ایران
نام ” علی ” از مأذنه ی سبز اذان ها
.
خوشبخت شهیدان که گرفتند رکابت
ما گمشدگانیم که دوریم از آن ها
.
.
.
محمدسعید میرزایی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید