وقتی کنار اسم خودت لا گذاشتی
قبلش هزار مرتبه الاّ گذاشتی
.
هر چیز را به غیر خودت نفی کردی و
خود را یکی نمودی و تنها گذاشتی
.
اول خودت برای خودت جلوه کردی و
خود را برای خود به تماشا گذاشتی
.
نوری شبیه نور خودت آفریدی و
در او شکوه ذات خودت را گذاشتی
.
این نور را به پهنه ی عرش خودت زدی
خورشید را به عالم بالا گذاشتی
.
حمد تو را که خواند تو گفتی که ” احمدی “
به به ! چه خوب رسم مسمّا گذاشتی
.
نوری از آفتاب جدا کردی و سپس
یک ماه آفریدی و آنجا گذاشتی
.
تسبیح گفت ماه برای تو و تو هم
او را ” علی ” صدا زدی ؛ اما گذاشتی
.
چندین هزار سال بگذرد از سرّ عاشقی
تا این که عشق را تو به اجرا گذاشتی
.
یعنی که عشق ، عشق علی و محمد است
یعنی برای عشق ؛ دو لیلا گذاشتی
.
اما دو عشق صادره مبنا نداشتند
پس روی عشق پایه و مبنا گذاشتی
.
مبنای عشق چیست به جز عشق فاطمه
پس عشق را حضرت زهرا گذاشتی
.
اینگونه بود خلقت عالم شروع شد
خلقت از این سه نور معظم شروع شد
.
تنها تویی که تکیه به باغ ارم زدی
بین حیاط خلوتی حق قدم زدی
.
غیر از بهشت فاطمه که در سینه ی تو بود
در سیزده مزار بهشتی حرم زدی
.
لوح و قلم که دست نگارین تو رسید
ای خوش نگار ! نام علی را قلم زدی
.
گاهی خودت علی شدی و روی دوش خود
تا بر فراز کعبه ی احمد قدم زدی
.
از رحمت خودت گرفتی و از هیبت علی
آن را به دست فاطمه ی خود به هم زدی
.
تا یک حسن درست شد و یک حسین ؛ عشق
تا این که هی بریزد از این عالمین ؛ عشق
.
باید برای فاطمه منبر بیاورند
تا مدحتی برای پیمبر بیاورند
.
زهرا اگر که مادر پیغمبر خداست
باید نبی شناسی از او در بیاورند
.
خیر کثیر هدیه به پیغمبر است و بس
تنها برای اوست که کوثر بیاورند
.
در واقع اولین نبی و آخرین نبی است
فرقی نداشت اول و آخر بیاورند
.
پیغمبران کبوتر نامه برش شدند
تا در هوای او همه پر در بیاورند
.
او آفتاب بود اگرسایه ای نداشت
او با خدا یکی شد و همسایه ای نداشت
.
گلدسته های عرش به نام محمد است
تنها خدا ی عرش ، امام محمد است
.
آنقدر دلرباست ، که بال فرشته ها
همواره صید دائم دام محمد است
.
از او طلب نموده ای اصلا تو جام مِی ؟!
ذکر علی علی می جام محمد است
.
این را خود علی به همه عاشقانه گفت :
که مرتضی عبید و غلام محمد است
.
حوریه چیست جز گل لبخند روی او
باغ بهشت چیست ؟ سلام محمد است
.
باید در آینه به جمالش نگاه کرد
باید علی شناس شد و رو به ماه کرد
.
خلق عظیم تو دل ما را اسیر کرد
دست کریم تو دل ما را فقیر کرد
.
این عطر خلق و خوی صمیمانه ی تو بود
دین را برای مردم ما دلپذیر کرد
.
آری گرسنه های طمع را میان شهر
این زندگی ساده تو سیر سیر کرد
.
تا اینکه ما به خوف و رجا بنده اش شویم
حق هم تو را رسول بشیر و نذیر کرد
.
آن سجده های ابری و بارانی شما
سجاده را به گریه در آورد و پیر کرد
.
ما را به سجده های خودت رنگ و بو بده
بر جانماز غفلت ما آبرو بده
.
یک شب ظهور کن تو به غار حرای من
یعنی بخوان دو آیه ز چشمت برای من
.
به نفس پاک تو که همان نفس حیدر است
فریاد می زنم که تویی مرتضای من
.
من آخرالزمانیم آقا شروع کن
ایمان بریز روی من از ابتدای من
.
من در طواف گنبد خضرا شنیده ام
اینجا طواف کرده کبوتر به جای من
.
این روزها مدینه پر از دود و آتش است
شهر مدینه ات شده کرببلای من
.
پهلوی در شکسته و مادر به بستر است
این اجر آن همه زحمات پیمبر است
.
.
.
رحمان نوازنی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید